يكسالگي مجرديم گذشت، مي خواستم جشن بگيرم اما بايد عزا بگيرم. هنوزم برام مقدسه روزي كه كلي آرامش بهم داد.
ديدن كوه با برف بدون برف از پنجره چ صفايي داره!
تصميم گرفتم اونطوري كه دوست دارم زندگي كنم نه اونطوري كه ديگران دوس دارن.
همش اميد داشتم صبر كنم درست ميشه، اما هيچ وقت درست نميشه، طاقتم از دست دادم. رسيدم به سرانجامم
اينطوري رابطه ادما بد ميشه، دوس داري تو صورتش بالا بياري.
چ روزي بود! خيلي انتظارشو كشيدم. خيلي خسته شدم. عصرم با اب سرد دوش گرفتم رفتيم الهيه، روبروي خونه دكتر حسابي
ي شروع جديد، رهايي از چيزايي كه رو مخم بود، نفرينا و قحطي
چيزي كه نصيبم شد: تو برو با اون ريزش موت
تلاش و تلاش، ايا اين منم كه تا اين اندازه تحمل ناپذير و غيردوست داشتنيم؟ اين منم كه همه رفتار و اعمالم اشتباهي براي كوبيده شدن تو سرمه؟ اينه خاصيت زندگي اجتماعي؟ اينه جادوي كلام و مقابله كه به هم هديه مي ديم؟ اين انتظارات منه كه انقد درك نشدنيه؟
پنج شنبه ١١ مهر ٩٨، ي پيشوني مي شكنه، اما مربوط به تو نبوده، براي كسي ست كه تشنه محبته و شايد اين موقعيتي باشه كه توجه و محبتي كه لازم داره جذب كنه.
اينطوري متمركزي؟ fffffffff
كه ,تو ,مي ,اونطوري ,برف ,گرفتم ,اين منم ,منم كه ,اونطوري كه ,رفتار و ,همه رفتار
درباره این سایت